محل تبلیغات شما



مناسبات کارگری و کارفرمایی بخشی از اوضاع دردناک ایران امروز است. آنچه در قانون کار برای حمایت از کارگران درج شده حداقلی است طوری که یک کارگر با رعایت همه موارد قانون کار همچنان زیرخط فقر باقی خواهد ماند. این معضل وقتی با منفعت‌طلبی و سودخواهی کارفرمایان همراه شود اوضاعی بس ناگوارتر و تر ایجاد خواهد کرد. در پانزده سالی که با نیت شناخت دقیق و درست اجتماع و به نیت ارتقای فرهنگی هموطنان به کار فرهنگی میدانی روی آوردم بارها با افرادی مواجه شدم که درد و رنجشان همین نکبت مضاعفی هست که از قبل ظلم کارفرمایان عاید کارگران میشود. کارفرما برگه‌های امضا‌شده از کارگر میگیرد و بخشی از حقوق یا مزایا را به آنان نمیدهد. کارگر بیچاره از ترس بیکاری و عواقب آن جرئت نمی‌کند به نهاد یا مسئولی درباره ظلم کارفرما سخنی بگوید. امروز حال و روز این خانواده‌ها چگونه است؟

با جوانی که پدردو فرزند هست در این باره صحبت کردم. در واقع با این قصد که بدانم او که کارگر است چه حال و روزی دارد پرسیدم کجا کار می‌کند و چقدر حقوق می‌گیرد. گفت در فلان شهرک صنعتی. روزانه ده ساعت کار می‌کنم. دو ساعت رفت و برگشت ما طول می‌کشد. سی کارگر هستیم. یک میلیون و دویست وپنجاه هزار تومان حقوق می‌دهد(به حساب سال1398). صدوده هزار بابت بیمه کسر می‌کند. و میگوید اگر قبول ندارید خودتان استعفا بدهید.

نمونه دوم: پرسیدم حال و روز فامیل ما که کارفرمای شماست چگونه است. گفت انسان نیست. گفتم چرا. گفت ما سه نفر کاری که طبق قانون شش نفر باید برعهده بگیرند انجام میدهیم. از ما کاغذ سفید امضا میگیرد که .گفتم صعبا فریبنده که این درم و دینار است. الذی جمع مالا و عدده.

تکمله:  این معضل درد بی دردمان نیست. گناه حاکمیت این است که به جای طرح انقلابی در مناسبات کارگری و کارفرمائی مثل همه موارد مو مسائل دیگر سطحی‌اندیشی کرد ونتوانست تعریف دقیق و عمیق از انسان و کار و پول یا سود ارائه کند. جامعه با هسته» به جلو میرود آنگونه که در بدنه یک ماشین عظیم بخش موتور را باید مهمترین عضو دانست. هسته نیرویِ انسانیِ فداکار در ایران بعد از انقلاب نه با امتیاز و سهمیه یا وامهای خارجی  که با کسب تجربه در یک دوره شش ماهه یا یکساله و انباشت سرمایه‌های فردی حتی با فروش خانه یا زمین حداقلی‌اش، باید پای درمیدان کار و تولید وسرمایه‌گذاری می‌گذاشت و رقیب جدی و واقعی سرمایه‌داران و سرمایگذاران بی‌آرمان می‌شد و. (این متن را میتوان بیشتر عمق داد بماند برای بعد)


 اهتمام انسان ایرانی برای ساماندهی به مناسبات اجتماعی(اعم از اقتصادی فرهنگی و ی) در دویست سال گذشته بر کسی پوشیده نیست. اولین نمونه چنین عزمی را میتوان اعزام دانشجو به اروپا برای کسب مهارت دانست. دویست و سی سال از آن زمان میگذرد. شش هفت دگرگونی یا تحول هم کارنامه ایرانیان برای چنان ساماندهی است. کتاب نقض اصل 53 نوشته رومه نگار معروف جناب محمدکاظم انبارلویی بخشی از ناکامی های انسان ایرانی بعد از آن همه تکاپو را آشکار میکند. به این کتاب از منظر رابطه نظام دولتی با مراکز علمی، رشد احزاب و گروه های اجتماعی -ی یا شاخص های شفافیت و علمی کردن امور میتوان نگاه دقیق کرد و نمره داد. متن زیر بخشی از این کتاب است:

اگر از روز اول پیروی انقلاب اسلامی بر اساس سازوکار اسلامی و قانونی گام در قلمرو اقتصاد ایران می نهادیم امروز با مشکلات مختلف از اجمله عدم کارآمدی و عدم پاسخگویی به مشکلات معیشتی مردم کمترروبرو بودیم. اصل 53 قانون اساسی اصلی متروک و اصل 54 قانون اساسی که اصلی ترین منبع تأمین اعتبار بودجه عمومی کشور است، اصلی متروک تر است. اصل 55 قانون  اساسی که ناظر بر امر محاسبات» است سخت مورد غفلت بوده و بخشی از اصل 45 که نوید توزیع ثروت» با راهکار اقتصاد دولتی را می دهد به فراموشی سپرده شده است. غفلت مسوولان اقتصادی در دولت و مسامحه نمایندگان ملت در مجلس که متکفل امور اقتصادی هستند باعث شده که دخل و خرج کشور با هم نخواند و حساب وکتاب دقیقی بر داشت» و برداشت» خزانه مملکت حاکم نباشد.(مقدمه – ص12).

از میان 55 شرکت معظم پتروشیمی در ایران نام فقط هفت و هشت شرکت در بودجه دولت منعکس است که همین هفت و هشت شرکت حتی مالیات هم نمی دهند تا چه رسد به سود حاصل از این انحصار بزرگ!(ص16).

از یاده بازنک معتبر و بزرگ کشور هشت بانک حتی یک ریال به درآمد عمومی» کشور واریز نمی کنند(ص).

دو هزار شرکت دولتی، شبه دولتی و نیمه دولتی وجود دارد که تنها نام چارصد شرکت در بودجه ملت دیده می شود.شمار زیادی از شرکت های دولتی که سودده هستند در گزارش بودجه حتی یک ریال به خزانه از بابت درآمد عمومی واریز نمی کنند(ص).

در جلد 21 گزارش تغریغ بودجه سال 8 که سال گذشته در مجلس قرائت شد در جدول خلاصه وضعیت بودجه شرکت ها نوشته است یک شرکت دولتی چهارده هزار میلیارد ریال درآمد دارد، هشت هزار میلیارد ریال هزینه و پنج هزار میلیارد ریال سود.

1-حکم ماده 10 قانون محاسبات عمومی آن است که این پنج هزار میلیارد ریال سود باید در حساب درآمد عمومی خزانه باشد. آیا نماینده ای می تواند این مبلغ را در حساب درآمد عمومی خزانه نشان دهد؟ 2- در همین صفحه در کنار این اعداد و ارقام، گزارش بازرسی قانونی آمده است. در گزارش بازرس قانونی تصریح شده است: درآمد این شرکت دولتی هفده هزار میلیارد ریال بوده، هزینه اش هشت هزار میلیارد ریال و سودش نه هزار میلیارد ریال بوده است. لذا شرکت مزبور سه هزار میلیارد ریال سود خود را پنهان کرده است! این پنهان سازی آیا تخلف نیست؟. آیا این تخلف نباید از لحاظ حقوقی رسیدگی شود؟ آیا دیوان محاسبات برای رسیدگی به این تخلف پرونده ای تشکیل داده است؟ گزارش تغریغ بودجه سال 80 هیچ واکنشی را از سوی دیوان منعکس نکرده است! این گزارش در مجلس قرائت شد. آیا صدایی از یک نماینده مجلس درآمده است؟ پس خاصیت یک نهاد نظارتی عظیم و قرائت آن در مجلس چیست؟. همین اتفاق ناگوار در خلاصه وضعیت چند موسسه وابسته به این شرکت وجود دارد. آیا حساب و کتاب یکی از بزرگترین بنگاه های اقتصادی مملکت باید این قدر آشفته باشد؟. اصل 55 قانون اساسی می گوید: گزارش تغریغ برای هیچ یک از ملت ایران محرمانه نیست. چرا نباید یک نسخه آن در اختیار دانشکده های اقتصاد و حسابداری قرار بگیرد؟(ص22و23).

اصل شفافیت در عملکرد مالی دولت به ویژه در مورد اصل 53 قانون اساسی رعایت نمی شود تصویر روشنی از میزان قدرت مالی دولت در باب درآمد عمومی» به دست نمی آید(ص24).

حزب مشارکت که سکان فراکسیون اکثریت مجلس را در دست دارد اعلام کرده یکی از شروط ما برای شرکت در انتخابات، آزاد بودن نماینده و اختیار داشتن وی برای استیفای حقوق ملت است. این حرف درستی است باید دید چه کسانی مانع این دسته از نمایندگان هستند و نگذاشتند آنها به وظایفشان در صیانت از بیت المال عمل کنند. در تمام نطق های پیش از دستور تمام موضع گیری های داخلی و خارجی در مجلس یک جمله اعتراض در مورد این که چرا شرکت گاز و شرکت نفت و شرکت های معظم پتروشیمی سود سهام و مالیات خود را بر اساس اصل 53 و ماده 10 قانون محاسبات عمومی به حساب درآمد عمومی خزانه واریز نمی کنند دیده نمی شود. چه کسی مانع این نمایندگان محترم برای حتی اظهار نظرعمومی در این خصوص شده است. گزارش تغریغ بودجه سال 80 حکایت از میلیاردها ریال تخلف و تصرف در وجوه عمومی دارد. چرا صدای کسی برای رسیدگی و تعقیب حقوق و بازگشت این تصرفات به بودجه و بیت المال کشور در نیامده است(ص24).

با آنکه در بودجه کل کشور در مورد بسیاری ازدرآمدها سرفصل»و یابخشی» اختصاص یافته است اما بخش و یا سرفصلی به نام درآمد ناشی از انفال (ثروت های عمومی) نداریم. رد چنین درآمد عظیمی در بخش هایی از گزارش بودجه قابل شناسایی است اما به دلیل عدم شفافیت و بی سامانی در بودجه ریزی، احصای چنین درآمد عظیمی در بودجه کل کشور مشکل و پیچیده است.(ص36).

طبق اصل 44 قانون اساسی صنایع بزرگ، صنایع مادر، بازرگانی خارجی، معادن بزرگ، بانکداری، بیمه، تأمین نیرو، سدها و شبکه های بزرگ آبرسانی دولتی است. در بودجه تقدیمی دولت معلوم نیست (درآمد عمومی) کشور از هر یک از بنگاه های اقتصادی بزرگ یاد شده چقدر است(ص35).

وزارت نفت قرار بوده است اساسنامه شرکت ملی نفت، گاز و پتروشیمی را به موجب تبصره ماده 4 قانون نفت مصوبه سال 66 ظرف مدت یک سال به مجلس جهت تصویب ارائه دهد. اما امروز پس از گذشت 16 سال چنین کاری را نکرده است و مجلس هم موضوع را پیگیری ننموده است(ص39).

شرکت ملی نفت ایران یک ریال سود و عملکرد مالی خود را به درآمد عمومی منتقل نمی کند و به خزانه داری کل واریز نمی نماید. شرکت ملی نفت سود عملکرد مالی ده ها شرکت تابعه رابه عنوان افزایش سرمایه محسوب می نماید و به خزانه داری کل واریز نمی نماید. شرکت ملی نفت ایران بخشی از صادرات نفت(سوآپ- بیع متقابل) را به حساب درآمد عمومی خزانه واریزنمی کند. شرکت ملی نفت ایران یک ریال از درآمد فروش نفت سفید، گازوئیل و بنزین را که میلیارد ریال از بابت آن سوبسید از دولت می گیرد به خزانه واریز نمی کند. هیچ مرجع نظارتی در قوای مجریه، مققنه و قضائیه با این پدیده برخورد نکرده است و هیچ پاسخ شفافی هم از سوی وزارت نفت و شرکت ملی نفت در مورد این اغتشاش مالی وبی انضباطی اقتصادی داده نشده است(ص4).

واقعیت آن است که در 25 سال گذشته به اقتصاد کشور از زوایه حسابگری، حسابدهی و حسابرسی نگریسته نشده است(ص67).

یکشنبه و سه شنبه هفته گذشته گزارش تغریغ بودجه بر اساس اصل 55 قانون اساسی از تریبون مجلس قرائت شد. در جلسه اول از 290 نماینده تنها 60 نفر حاضرشدند به گزارش گوشد بدهند و بقیه هنگام قرائت گزارش مجلس را ترک کردند. مفهوم این واکنش نمایندگان آن است که آنها هیچ رغبتی به این معنا ندارند که ببینند قانون بودجه ای که خود تصویب کرده اند خوب اجرا شده و یا بد اجرا شده و تخلفی بوده یا نبوده؟!(ص68).

طراح بودجه سالانه دولت گفته بود نیمی از وجوه حاصل از فروش نفت خام در خزانه داری کل متمرکز نیست و به حساب عمومی واریز نمی شود.»(سرمقاله شرق31/3/83) مگر نفت جزء معادن نیست؟ مگر معادن جزء انفال نیست؟ پس چرا نیمی از آن نباید به خزانه کشور واریز شود؟ کشور ما دومین تولید کننده گاز در جهان است. آیا معادن گاز ما جزء انفال نیست؟ پس چرا باید در بودجه سالانه کشور دولت همه ساله در مقابل فروش گاز در داخل و خارج عدد صفر و در مورد انتقال وجوه ناشی از فروش گاز به درآمد عمومی خزانه عدد صفر را بنویسند(ص96).

دیوان محاسبات در تغریغ بودجه سال 81 که سال گذشته تقدیم مجلس شد اعلام کرد در 599 گزارش حسابرسی تعداد 1702 مورد عدم رعایت قوانین و مقرارت مشاهده شده است و 642 دستگاه دولتی اصلا حساب نداده اند تا رسیدگی کنیم.(ص152).

به رئیس مجلس.عرض می کنم به زودی مجلس 3/1 میلیارد دلار از صندوق ذخیره ارزی به وزارت نفت می دهد تا کمبود بنزین در ششماهه دوم را تأمین کند. برای این تصمیم هیچ کار کارشناسی مبتنی بر عدد و رقم صورت نگرفته است(ص215).

برخی از کسانی که طی دو دهه اخیر در مصدر مدیریت های اقتصادی و مالی بودند، آن وقت که سوسیالیزه کردن اقتصاد کشور می اندیشیدند مبانی سوسیالیسم را محترم نمی شمردند و اکنون هم که به لیبرالیزه کردن می اندیشند به مبانی اقتصاد لیبرالیسم معتقد نیستند و از این مهمتر هیچ وقت هم حاضر نبودند به مبانی اسلامی در این مورد بیندیشند و رژیم حقوقی اقتصاد کشور را در عمل بر آن مبنا پایه گذاری کنند(ص219).

رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس هفته گذشته اعلام کرد امسال دولت اعلام کرد که بودجه 5 هزار میلیارد تومان کسری خواهد داشت و علت این امر صوری بودن بودجه است. از سوی دیگر معاون حقوقی و پارلمانی رئیس جمهور که خود سالها در مجلس دستی در بودجه و تنظیم آن داشته گفته جمع کسری بودجه امسال بین 1200 تا 1500 میلیارد تومان است. فاصله بین 5 هزار میلیارد تومان و 1500 میلیارد تومان یک دره پول است. بالاخره کدام رقم درست است. هر دو رقم را مقامات دولتی اعلام کرده اند(ص226).

تاکنون هربار بودجه مملکت برای تصویب به مجلس می آیدهیچ نماینده ای از خود نپرسیده است چرا همه درآمدهای ناشی از نفت را دولت در سرفصل درآمدهای خود نمی آورد و تنها رقم فروش صادرات نفت خام را می آورد و از ذکر رقم فروش نفت خام در داخل به عنوان یک سرفصل درآمدی پرهیز می کند؟ تاکنون کسی در مجلس از خود سوال نکرده است چرا دولت همه ساله در سر فصل درآمد گاز عدد صفررا می نویسد؟! تاکنون نماینده ای این فکر را به ذهن خود خطور نداده است اگر دریافت های دولت از نفت به عنوان یک ماده معدنی به صورت یک سر فصل درآمدی همه ساله درپیشانی بودجه کل کشور می درخشد چرا سخن از درخشش دریافت ها و درآمدهای دولت ازدیگر موادمعدنی نیست. مثلا چرا سنگ آهن، مس، سرب، روی، منگنز، کرومیت، اورانیوم، پتاس، فسفات، زغال سنگ، طلا و. و دیگر ذخایر غیرفی اعم از مصالح ساختمانی و بویژه سنگ های تزیینی جایش به عنوان یک منبع درآمدی در بودجه کل کشور خالی است. چرا سخنی از درآمد دولت از آب، جنگل، دریا و. به میان نمی آید. چرا ما در این 25 سال با صدها کارشناس مالی و اقتصادی از این فهم و آگاهی در بودجه ریزی غفلت کردیم(ص245).

رئیس جمهور همه ساله هنگام تقدیم بودجه یک متن که دست پخت تلاش مسولان و کارشناسان دولت بویژه سازمان برنامه است در مجلس قرائت می کند. این متن بیشتر شبیه یک متن انشاء» است و از متن حساب» فاصله دارد.رئیس جمهور محترم در گزارش دیروز خود به هنگام اعلام اهداف کمی بودجه دولت در سال 84 گفت: منابع حاصل از فروش نفت معادل چهارده میلیارد و یکصدوبیست و هشت میلیون دلارپیش بینی شده است که نسبت به رقم مشابه سال قبل معادل 1972 میلیون دلار کمتر است.». یک حساب سرانگشتی نشان میدهد این پیش بینی غیرواقعی است. یک دقت ساده نشان میدهد که این عدد فقط ناظر به بخشی از فروش نفت صادراتی به خارج است و فروش نفت به صورت دیگر از جمله فروش نفت در داخل در پیش بینی ها عمدا برخلاف اصول 53 و 45 قانون اساسی و ماده ده و نه قانون محاسبات عمومی نادیده گرفته شده است.(ص249).

آیا آنچه توسط کارشناسان مالی و اقتصادی دستگاه ها با عدد و رقم و جداول بودجه پخت و پز می شود همان است که در برنامه است؟ آیا آنچه اجرا می شود همان است که در مکتوب سالانه دولت تحت عنوان بودجه» به مجلس ارائه می شود؟! یک بررسی ساده نشان می دهد متأسفانه پاسخ هر دو سوال منفی است. مفهوم این واقعیت این است که نه آنچه طراحی می شود مطابق ت ها و برنامه های اعلامی است و نه آنچه اجرا می شود انطباق با طراحی های حتی نادرستی دارد که در بودجه وجود دارد. گزارش های سازمان حسابرسی و دیوان محاسابت به عنوان بازرس قانونی و حسابرسان مستقل این ادعا را تأیید می کند(ص279).

در برنامه پنجساله و نیز در بودجه سال 84 به جداولی از درآمد و هزینه برمی خوریم که ثابت هستند. این جداول با هر تغییری در نوع مصوبات و دستکاری در تبصره ها همچنان ثابت می مانند. به نظر شما این عجیب نیست؟!.اعجاب انگیزتر اینکه در لایحه بودجه سال 84 که اولین بودجه تقدیمی دولت بر اساس برنامه پنجساله چهارم است با آنکه ماده سوم لایحه برنامه با اکثریتی قوی در مجلس رد شد دوباره دولت همان را در قالب بند ر» تبصره 11تقدیم کرد.سخن اعجاب انگیزتری را باز می شود در همین قلمرو تکرار کرد و آن اینکه در پیوست شماره 2 بودجه کل کشور که در آن سخن از پیش بینی درآمد» و برآورد هزینه» شرکت ملی نفت ایران است هیچ تغییری حاصل نمی شود. یعنی چه بهره مالکانه 50 درصد باشد چه هیچ اتفاقی در پیش بینی درآمد بزرگترین بنگاه اقتصادی کشور و سومین بنگاه اقتصادی نفتی در جهان یعنی شرکت ملی نفت رخ نمی دهد!! مفهوم این رویداد تأسف انگیز یعنی دستکاری در اسناد ملی کشور و واهی سازی» اعداد و ارقام و پنهان سازی» اعداد و ارقام حقیقی» و واقعی» در برنامه» و بودجه» کل کشور.(ص353).

آیا تصمیم گیری های اقتصادی در کشور دارای یک نظام معقول و کارآمد است؟ آیا اصلا ما در کشور دارای یک نظام تصمیم گیری عادلانه، علمی وکارشناسی در حوزه اقتصاد هستیم؟ آیا عناصر تشکیل دهنده این نظام تصمیم گیری دارای اهلیت برای تصدی سمت های کلیدی در حوزه اقتصاد هستند؟ آیا تصمیمات اقتصادی، قوانین و مقررات حاکم بر مناسبات اقتصادی کشور (گذشته از اینکه این تصمیمات درست هستند یا غلط) توسط کارگزاران اقتصادی در حوزه عمومی و خصوصی رعایت می شود؟ متأسفانه پاسخ منفی است.(ص395).

نگاهی گذرا به سقف» و ستون های درآمد» و هزینه» در بودجه کل کشور نشان می دهد که ارقام ارائه شده گاهی 500 تا 1000 درصد با اعداد و ارقام واقعی تضاد دارد.(ص431).


یادداشتهایم در دهه هشتاد شمسی را مرور میکردم. متن زیر همچمنان موضوعیت دارد:

3-دوستانی که تحولات مملکتی را در دوران پس از انقلاب و خصوصا پس از رحلت امام آگاهانه تعقیب کرده اند می دانند که دولت های ما یکی پس از دیگری و علی رغم تظاهر به متفاوت بودن جملگی مجری ت ها و الگوهایی بوده اند که صندوق بین المللی پول و بانک جهانی طراح آنهاست. حاکمان ما هیچگاه در مواجهه با معضلات اجتماعی – اقتصادی به سراغ عالمان بومی این مرز و بوم نرفتند. به گمان من وقت آن است که صادقانه و شجاعانه اذعان کنیم که حاکمان ما علی العموم گرفتار نوعی شیفتگی نسبت به ممالک غربی بوده اند. اما وضع عالمان ما! با کمال تأسف باید صریح و بی پرده اعتراف کرد که وضع عالمان ما تفاوت کیفی با وضع و رویکرد حاکمان ما نداشته است. بهترین عالمان ما آنهایی هستند که به یکی از زبان های اروپایی تسلط دارند و می توانند نظریه پردازی غربیان را که تلاش غربیان برای فهم و شناخت و حل معضلات مبتلابه جوامع غربی است یا به خوبی اقتباس کنند تا ترجمه. عالمان حوزوی برخلاف عالمان دانشگاهی غالبا مفتون فرهنگ غرب نیستند لیکن جریان غالب حوزه در سنوات مورد نظر کماکان درگیر نقد فردی بوده یعنی آنها خود را بسیار بسیار کم پاسخگوی مسائل اجتماعی – اقتصادی دانسته اند. دانشگاه های ما اساس برای پاسخگوئی و رفع معضلات جامعه تأسیس نشده اند و با کمال تأسف به نظر می رسد حوزه ها نیز از بدو تأسیس و پیدایش چنین رسالتی را بر دوش خود احساس نکرده اند.

(دکتر سعید زیباکلام- نشریه سوره دوره چهارم شماره 19-1384 ص81).


یادداشتهایم در دهه هشتاد شمسی را مرور میکردم. متن زیر همچنان موضوعیت دارد:

2- برای ارائه نوعی آسیب شناسی از مجالسی که تشکیل شده است مناسب می نماید برشی از کارکرد مجالس پنجم و ششم که اولی مجلسی از نمایندگان مشهور به طرفداری از جناح راست یا ارزشی یا محافظه کار و یا هر اسم دیگری که اعتبار شود و دومی مجلسی از نمایندگان مشهور به طرفداری از جناح چپ یا دوم خردادی یا اصلاح طلب و یا هر اسم دیگری که اعتبار شود تشکیل شده بود را مورد توجه قرار دهیم.مجالس پنجم و ششم هر دو از زمره مجالسی بودند که روزمره گی و پرداختن به مصوباتی که اصطلاحا وصله و پینه دوزی وضع موجود بوده اند از مشخصات بارز و برجسته آنهاست. این ویژگی ها به مثابه مهری بر تارک مجالس پنجم و ششم حک شده است.    در این دو مجلس شایسته سالاری» مطرح نبوده است و قابلیت محوری و حتی فعالیت ها و کوشش های نمایندگان تحت الشعاع وابستگی آنان به گروه های ی دارای اکثریت و یا به عبارت بهتر گروه های ی موفق در موافق نشان دادن نمایندگان با خط مشی مورد پیگیری خودشان بوده است. در هر دو مجلس در مجموع تعصب جایگزین حقیقت بوده است و اگر مواردی هم یافت شود که در آنها حقیقت تعقیب شده از آن جهت بوده باشد که بر تعصب های گروهی انطباق داشته است. به عنوان مصادیقی از این مفاهیم نظری(مثل ناکارآمدی، جناح گرائی و.) کافی است بیاد بیاوریم که برنامه توسعه سوم را که برنامه ای ضد اشتغال بود (در فضائی که ایجاد اشتغال اصلی ترین مسأله کشور محسوب می شد) مجلس پنجم تصویب کرد و البته مجلس ششم بر عمق ناکارآمدی های آن افزدود. نهادینه شدن اقتصاد سرمایه داری در قالب همین برنامه را مجلس پنجم تصویب کرد و البته مجلس ششم هم لحظه ای از تعمیق و تسریع در جهت گیری های آن به نفع اقتصاد مسلط جهان غفلت ننموده و راه گشوده بر سر راه اقتصاد ما را به جانب هضم در اقتصاد بین المللی روان ترساخت . در هیچ یک از این مجالس اثری از تلاش برای برخورداری سهل دهقانان و کارگران از ابزارهای تولید نظیر آب، زمین و سهام دیده نمی شود و البته سمت و سوی امور به سمت حاکمیت سرمایه جهت گیری شده است به نحوی که این حاکمیت با کم رنگ شدن نقش نیروی کار عملیاتی میگردد. لذا استثمار از دهقان و کارگر در حال نهادینه شدن است. نه در مجلس پنجم و نه در مجلس ششم برای اصلاح تهای پولی کشور و نجات اقتصاد و سرمایه گذاری و مردم از روابط غیر مبتنی بر قانون عملیاتی بانکی بدون ربا در عمده فعالیت های بانکی اقدامی نگردیده است. و البته در هر دومجلس بانکداری خصوصی تشویق و راه اندازی شد. و امروز با حضور عملیات ربوی را در این قبیل بانکها به خوبی احساس می کنیم. در هیچ یک از از دو مجلس مصوباتی که منافع کارگران را بدون اجحاف در حق کارفرمایان تأمین نماید نمی بینیم. نه در مجلس پنجم و نه در مجلس ششم اثری از اقدام برای اصلاح نظام آموزشی که مبادرت به تربیت فارغ التحصیل مجرب و باسواد کند و از حجم بیکاری بکاهد دیده نمی شود. در مقابل آنچه آمد در هر دو مجلس تصویب فراوان طرح ها و لوایح موردی – وصله پینه ای- تعمیق کننده وابستگی به نفت و یا اقتصاد جهانی دربردارنده منافع و حقوق اقلیتهایی از اصناف و طبقات و.بیداد می کند. این است که باید سوال کرد فرق مجلسی که در آن راست اکثریت داشته با مجلسی که در آن چپ اکثریت داشته است از حیث پرداختن به امور بنیادی کشور چیست؟

(دکتر حسن سبحانی – کتاب سنا برق- ص 42و43).


یادداشتهایم در دهه هشتاد شمسی را مرور میکردم. متن زیر همچنان موضوعیت دارد:

1-ما عادت کرده ایم که جهان خارج را فقط غرب بدانیم و تصوری از شرق به عنوان بخشی دیگر از جهان نداریم. لذا در تمامی تعاملاتمان با مشرق نوعی ناپایداری وجود دارد. ما معمولا زمانی به شرق رو می آوریم که غرب راهمان نمی دهد. اما به محض اینکه لبخندی تصنعی از غرب ببینیم باز شرق را رها می کنیم. این رفتار در ت های مختلف اقتصادی فرهنگی و ت خارجی قابل مشاهده است. ما یک سال و نیم در کشور بااهمیتی مانند چین که قرارداد استراتژیک بالای هفتاد میلیارد دلار با ما بسته بود سفیر نداشتیم. در حالیکه تحلیلگران برجسته جهان گفته بودند با این پیمان عملا خطر حمله نظامی به ایران کاهش یافت. زیرا این کشور برای چین اهمیت استراتژیک پیداکرده است. بنده در آلمان بودم و می دیدم که دانشجویان آلمانی چگونه با اشتیاق در کشورهای آسیای مرکزی درس می خوانند و به آلمان بازمی گشتند اما در این ج با وجود همجواری با این کشورها و این همه پشت کنکوری و داوطلبان ادامه تحصیلات تکمیلی حرکتی دیده نمی شود. ما با فروش فرش زیر پایمان راهی اروپا، امریکا، استرالیا و دیگر کشورهای بلوک غرب می شویم در حالی که با وجود مزیت های بسیار تحصیلی در کشورهای اکو(بویژه حوزه شرقی آن) که هزینه تحصیل بسیار ارزان تر از ایران است اعتنایی به این کشورها نداریم. در حوزه اقتصاد نیز به همین ترتیب متأسفانه از دورترین نقاط کالا وارد می کنیم درحالی که همان کالا در مسافت بسیار نزدیک تر در کشورهای اکو وجود دارد. در یک کلمه علت مغفول ماندن شرق را با توجه به قرابت های فرهنگی غربزدگی می دانم. شما این حقیقت را دست کم نگیرید . به لحاظ سرمایه گذاری نیز مزیت های زیادی برای سرمایه های خرد و کلان در کشورهای اکو وجود دارد. کارگردر آنجا ماهانه سی دلار می گیرد . این کشورها زمین های کشاورزی بسیار حاصل خیز دارند و حاضرند با نازلترین شرایط در اختیاز سرمایه گذاری خارجی به ویژه ایرانی ها قرار دهند. از همه مهمتر کارخانه های زیادی هست که با فروپاشی شوروی تعطیل شده اندو اینک با بهترین شرایط به سرمایه گذار خارجی واگذار می کنند سرمایه گذاران خارجی نیز تا آنجا که از غربی ها بودند به احیای این کارخانه ها نپرداختند تا این کشورها بار دیگر سر بلند نکنند . به همین خاطر آنجا مجبور شدند برخی از کارخانه های خود را بفروشند. متأسفانه ما با وجود مقرون به صرفه بودن آنها را خریداری نکردیم. اما چین و هند به میزان فراوانی خریدند . این یکی از دلایل جهش اقتصادی دو کشور ترکیه و ترکستان است. که غالبا در تحلیل ها ذکرنمی شود من همان زمان و در سالهای اول فروپاشی شوروی آنجا بودم و مشاهده کردم که در مغاز ها همه چیز رنگ ایرانی دارد وکالای ایرانی با افتخار در فروشگاه ها عرضه می شود اما زمانی که موفق شدیم پایشان را به دلایل واهی قطع کنیم ترکیه و رژی صهیونیستی و امریکا و اروپا آنجا را پر از کالا کردند و تبلیغات شدیدی علیه ما شروع شد. البته خودمان به اندازه کافی بر ضدخودمان تبلیغ کرده بودیم ولی بمباران غربی و  هم پیمانان آنها بعد گرایش مردم به ایران جریان را به حد کفایت رساند. چرا ما در کشورهای اروپایی نظیر آلمان نزدیک به 60 نفر پرسنل داریم در حالی که این رقم در تاجیکستان و ازبکستان و. از انگشتان دست نمی کند. اتحاد شوروی پیش از انقلاب سفارتخانه عظیمی با 300 نفر پرسنل داشت. مگر ایران برای شوری چه داشت؟

(آقای محمد رجبی مدیر کل موسسه فرهنگی اکو- در گفتگو با رومه ایران شماره 3774- 1/8/86 ص 19).


هنگامه را که بست در این دیر دیرپای

ریان او همه نالنده همچو نای

در بنگه فقیر و به کاشانه امیر

غمها که پشت را به جوانی کند دو تای

درمان کجا که درد به درمان فزون شود

دانش تمام حیله و نیرنگ و سیمیای

بی زور سیل کشتی آدم نمیرود

هر دل هزار عربده دارد به ناخدای

از من حکایت سفر زندگی مپرس

درساختم به درد و گذشتم غزلسرای

آمیختم نفس به نسیم سحرگهی

گشتم در این چمن به گلان نانهاده پای

از کاخ و کو جدا و پریشان به کاخ و کو

کردم به چشم ماه تماشای این سرای.

 

تکمله: تقریبا صد سال از سرودن این غزل میگذرد. و عجیب اینکه همچنان سخن محمد اقبال لاهوری پرمصداق است! درمان کجا که درد به درمان فزون شود.


فهرست کتابهایی که 1396و1397 از کتابخانه روستایی گلشن1 امانت گرفته شد:

ترین نوشته من(حیدر رحیم پور)

نیست انگاری و شعر معاصر(یوسفعلی میرشکاک)
ماجرای جوانی یک استاد(اشتفان تسوایک)

مارتین لوتر اصلاحگر کلیسا()

تنامه خواجه نظام الملک طوسی

ترجمه و تفسیر نهج البلاغه جلد ده(محمدتقی جعفری)

داستانهای پیامبران(علی گرماردوی)

درمدرسه پروین اعتصامی(محمود حکیمی)

آشتی با خدا(اصغر طاهرزاده)

فرهنگ اسلام در اروپا(زیگریدهونکه ترجمه مرتضی رهبانی)

کارنامه سفر چین(محمدعلی اسلامی ندوشن)

تحلیل تاریخ از منظر روانشناسی(مرتضی رهبانی)

سرگذشت کندوها(جلال آل احمد)

هدف حیات زمینی آدم(اصغر طاهرزاده)

از عاشورای حسین تا عاشورای شیعه(محمداسفندیاری)

اخلاق از منظر قرآن و اهل بیت(مکارم شیرازی)

بیایید ماهیگری بیاموزیم(محمدرضا سرشار)
همه با هم برادریم(محمد اسفندریاری)

تاریخ مشروطه ایران(احمد کسروی)

در بهشت شداد(رضا رفیع)

رویارویی با تجدد(عبدالله نصری)

قند پارسی(محمد اسفندیاری)

سنگی بر گوری(جلال آل احمد)

مقالات(حسین الهی قمشه ای)

انسان بی خود(علی شریعتی)

بیم موج(سیدمحمد خاتمی)

چه باید کرد؟(لئو تولستوی)

ماه و کتان(یوسفعلی میرشکاک)

دستور زبان عشق(قیصر امین پور)

گفتیم و نگفتیم(محمدعلی اسلامی ندوشن)

گل ها همه آفتابگردانند(قیصر امین پور)

راه رستگاری(احمد کسروی)

اقتصاد و ت در عصر صفوی(باستانی پاریزی)

دیدگاه های علامه اقبال(محمدبقایی)

رودخانه رؤیا(احمد عزیزی)

ترجمه زخم(احمد عزیزی)

صدویک حکایت اخلاقی

دیدار با اژدها(میرجلال الدین کزازی)
فرهنگ و شبه فرهنگ(محمدعلی اسلامی ندوشن)

تولید علم و علوم انسانی(ابراهیم فیاض)

آسیب شناسی دینی(محمداسفندیاری)

نقدها را بودآیا که عیاری گیرند(فضل الله رضا)

آشنایی با قرآن جلد9(مرتضی مطهری)

وضع کنونی تفکر در ایران(رضا داوری)

برگ بی برگی(فضل الله رضا)

نفرین زمین(جلال آل احمد)

کشتکاری و فرهنگی(مرتضی فرهادی)

معاد بازگشت به جدی ترین زندگی(اصغر طاهرزاده)

فرزندم این چنین باید بود(اصغر طاهرزاده)

از گونه ای دیگر(میرجلال الدین کزازی)

دستور زبان فارسی(پرویز ناتل خانلری)

قرآن حکیم(ترجمه مکارم شیرازی)

آینه های ناگهان(قیصر امین پور)

گزینه اشعار  شفیعی کدکنی

دیوان فروغ فرخزاد

ترانه های باباطاهر

دیوان ناصرخسرو

ترا ای کهن بوم و بردوست دارم(مهدی اخوان ثالث)

چهار وجدان ایران(محمدعلی اسلامی ندوشن)

روان های روشن(غلامحسین یوسفی)


ای بی‌نصیب عشق به کار هوس بخند 

بر بالِ هرزه‌پر دو سه چاک قفس بخند

دل جمع کن به یک دو قدح از هزار وهم

بر محتسب بتیز و به ریش عسس بخند

اوقات زندگی ز فسردن به باد رفت 

بر گریه‌ات اگر نبود دسترس، بخند

زین جمع مال مسخرگی موج می‌زند 

خلقی است در کمند فسار و مرس بخند

شور ترانه‌سنجی عنقایی‌ات رساست

چندی به قاه‌قاه طنین مگس بخند

از شرم چونشرر مژه‌ای واکن و بپوش

سامان این بهارهمین است و بس‌بخند                                                   

زین کشت خون به دل، چه ضرور است رُستنت

لب گندمین کن و به تلاش عدس بخند

در آتش است شمع و همان خنده می‌کند

ای خامشی، به غفلت این بوالهوس بخند

تا کی کند فسون نفس داغ فرصتت

ای آتش فسرده، به سامان خس بخند

خاموش رفته‌اند رفیقانت از نظر

اشکی به درد قافلة بی‌جرس بخند

بر زندگی چو صبح گمان بقا که راست

گو این غبار رفته به گردون نفس، بخند

بیدل، چو گل اگر فکنی طرح انبساط

چشمی به خویش واکن و بر پیش و پس بخند.


دیکتاتوری مذموم است حتی در شکل اصلاحی آن؛ چراکه بخشی از وجوه شخصیتی آدمی را که از قضا بسیار مهم است و به هویت انسانها ربط پیدا میکند نهفته نگه میدارد. گفت: ضرب شمشیر ندارد اثر ضرب مثل»: صد نوع بذر به دیکتاتور میدهیم. میگوید: اراده/امر/حکم میکنم همه بذرها جوانه گندم گل کنند.» در عالم واقع چنین نتیجه‌ای محال است اما فرض محال که محال نیست. میتوان برای بذرها اختیار یا لایه‌های وجودی و شخصیتی متصور شد که به امر جناب حاکم باید مستور بمانند. بنابراین دیکتاتوری حتی در شکل اصلاحگرایانه‌اش نیز مردود است. دأب خداند هم نیست که با تحکم مؤمن بسازد: ولو شاء ربک لآمن من فی الآرض کلهم جمیعا/»(یونس/99). روش جمهوری» هم آنگونه که امروز در مغرب زمین یا ایران اجرا میشود مطلوب نیست. در غرب مافیای ثروت و قدرت با خواست و اراده ظاهری مردم ایدئولوژی لیبرال‌سرمایه‌داری را به پیش میبرد. مطلق‌انگاریِ خواست و نظر عامه» هم عیب بزرگتر این روش است. این عیب بزرگ در ایران از طریق شورای نگهبان قانون اساسی دفع و رفع شده است، در عین حال مافیای قدرت و ثروت مخصوصا در انتخاب نمایندگان مجلس شورای اسلامی همچنان تأثیرگذار در اراده مردم است به گونه‌ای که اگر انسانی شایسته و لایق پول نداشته باشد نخواند توانست رأی و نظر مردم را به خود جلب کند. بحرانهای اقتصادی آنگونه که ایرانیان در نیمه دوم دهه نود شمسی با آن دست به گریبانند بر دامنه این مصیبت می‌افزاید. عیب مضاعف روش جمهوری در ایران زمانی روشن میشود که از ترتیباتی که دین برای انسان دینمدار طراحی کرده سخن بگوییم. این درجات اگرچه در نوع خود بسیار درخور توجه است، هنگامی که مغفول واقع شود، تضادها و اصطکاکها را سبب میشود و در نهایت منابع مادی و معنوی را تباه خواهد ساخت. بارزترین مصداق چنین وضعیتی حضور در مقام مدیر ارشد اجرایی کشور است. برای روشن این مهم چاره‌ای جز تفصیل سخن نیست:

دین امر متعال است و به ساحات عالی مفهومی به نام حیات» دعوت میکند. مراتب مسلمان»، مؤمن»، متقی» و ابرار» در کتاب خداوند حکایتگر این درجات است. مخاطب این مقامات هم جان» یا نفس» بشر است. از همین منظر تفکر در منطق دینی صرفا حرکت ذهن از معلوم به مجهول نیست(آنگونه که در منطق ارسطوئی از آن سخن گفته میشود)؛ صیرورت جان آدمی از نفس بهیمی(=ظلمات) بسوی حق است: الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور.». با این تحلیل، مرتبه مسلمانی صرفا نقطه آغاز است و اگر رستگاری» یا سعادت ابدی را مدنظر قرار دهیم به هیچ وجه اطمینان‌بخش نیست: قالت الأعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا أسلمنا.». همه خطابات ایمانی کتاب خداوند با یا أیها الذین آمنوا» شروع میشود. مؤمن اگر مجاهد» باشد و مخلص»، بر مدار تقوا» خواهد افتاد و کتاب خداوند هادی متقین» است، و آنچه فراتر از این مرتبه هست برّ» است که إن الأبرار لفی علیین». نکته کلیدی اینکه صیرورت(=شدن یا گردیدنهای تکاملی) مفاهیم را برای انسان موحد غنی میکند(=غنی‌سازی مفاهیم)؛ همانگونه که صیرورت علمی و درک مواجید ذهنی یا ذوقی، شادی و غم، کام یا ناکامی، راحتی یا سختی و شیرینی یا تلخی، خوشی یا ناخوشی، عذاب یا رحمت، و دیگر مفاهیم را در نزد دانشمند عمق می‌بخشد. بنابراین انسان پژوهنده یا محقق در مقایسه با آدمهای عادی و معمولی، لایه بالاتری از پدیده حیات را درک میکند و به نوعی سعة وجودی یا شعوری دست می‌یابد. سخن امام علی (علیه‌السلام) - کتابها بوستان دانشمندان است»- ذیل همین تحلیل مفهوم میشود. و این همة سخن نیست:

جلال‌الدین رومی( نه صرفا به عنوان یک دانشمند بلکه نماد یک عارف اصیل) میگوید: خلق اطفال‌اند جز مست خدا/ نیست بالغ جز رهیده از هوا». و خطاب به اشراف(یعنی متمکنان و سرمایه‌داران و صاحب‌مقامان که دنیا برای آنان اصالت می‌یابد): جمله‌تان گشته سواره بر نی‌ای/ کاین براق ماست یا دلدل پی‌ای». پس برای عارف انکشاف معنا رخ میدهد و سعه وجودی انسانی که قرب به حق پیدا میکند بسیار فراتر از حد و  درک یک انسان دانشمند خواهد بود. شدت بروز و ظهور حقایق هستی در این مرتبه آنقدر شگرف و عظیم است که همه آنچه یک محقق یا دانشمند به آن دست می‌یابد در مقایسه با آن چیزی نیست و در واقع همچون حکایت نور شمع در برابر روشنی خورشید جهان‌افروز است. نقدی که جماعت عارفان بر فیلسوفان روامیداند با این یادآوری قابل درک و توجیه هست: فلسفی خود را ز اندیشه بکشت/ گو بدو کو را سوی گنج است پشت».

از همین منظر و با این درک این نوع تحلیلها، میتوان مدعی شد که توقف در مرتبه مسلمانی نوعی کفر است، چراکه حقایق هستی برای انسان پوشیده می‌ماند. نهادینه شدن تلقی مسلمانی از دین(برتری فقه بر اخلاق و عقاید ناب توحیدی) هم حکایتگر انحطاط فرهنگی امت است. بارزترین متفکر و مصلحی که از این منظر حال و روز امت مسلمان(فرهنگ سنتی) را توصیف و تحلیل کرده است علامه اقبال لاهوری است:

 مؤمنان با خوی و بوی کافران/ لاإله گویان و از خود منکران.

 کافر بیداردل پیش صنم/ به ز دینداری که خفت اندر حرم.

رشته دین چون فقیهان کس نرشت/ کعبه را کردند آخر خشت خشت.

ز تأویلات ملایان نکوتر/ نشستن با خودآگاهی دمی چند.

تا اینجای سخن عمق نکبتی که امثال به آن دچارند مشخص شده است. اگر پدیده حیات را به کوه تشبیه کنیم، مجاهدان مخلص راه خدا(مجاهدت فردی و فراتر از آن مبارزه با طاغوت بیرون و ستمگران و ظالمان) از دامنه» به کمرکش» و از آنجا به سوی قله» حیات که مقام قرب حق باشد صیرورت میکنند و به موازات این شدن»ها چشم‌اندازهایشان دگرگون میشود: جنت ملا می و حور و غلام/ جنت آزادگان سیر دوام»(اقبال). نام عمومی چنان مراتبی در فرهنگ قرآن حیات طیبه» یا حیات معقول» است و مناسبترین واژه‌ که برای معرفی شناختی این مدارج یقین»(=ضد خیال و گمان) است که خود مراتبی دارد. برخلاف مؤمنانِ مجاهد و مخلص، قاعدین»(عافیت‌طلبان) از آنجا که فاقد اکسیری به نام دردمندی» و اخلاص» هستند و جرئت» دل کندن از مواهب حیات مادی را ندارند، در دامنه» کوه حیات اسیر ظلمات» می‌مانند. گفت: زادی به حجاب اندر، میری به حجاب اندر». گمان میکنند» فراوان در کتاب خداوند به کار رفته است؛ از جمله: قل هل ننبئکم بالأخسرین أعمالا. الذین ضل سعیهم فی الحیاه الدنیا و هم یحسبون أنهم یحسنون صنعا»(کهف/104). عافیت‌طلبان بارزترین مصداق این‌گونه متوهمان و خیالپردازان‌اند: گذر از آنکه ندیده است و جز خبر ندهد/ سخن درازکند لذت نظر ندهد- شنیده‌ام سخن فقیه و شاعر و حکیم/ اگرچه نخل بلند است برگ و بر ندهد.»(اقبال لاهوری).

 آنچه از آن به عنوان عیب مضاعف روش جمهوری در جامعه دینی نام بردم دقیقا وقتی رخ می‌نماید که عافیت‌طلبان احساس تکلیف و وظیفه کنند و بخواهند با استفاده از کوپن آزادی که حاکمیت به آنها داده توهمات» خود را که به نام عقل یا تحلیل علمی برای آنان تزیین شده به خورد خلق‌الله بدهند. و وای به حال جامعه‌ای که اسیر بوقهای تبلیغاتی نسناسها شود. و سخن اصلی:

دقیقا همین جاست که باید یقه حاکمان(در اینجا حضرات خمینی و ‌ای) را گرفت و آنان را به عنوان مقصران اصلی وضعیت امروز مؤاخذه کرد. اگر بپذیریم که بنیان و بنیاد و بنلاد تمدنها بر فرهنگ» استوار است، میتوان مدعی شد حتی تصور اینکه یک جامعه دینی با آن همه حساسیت‌ها و چشم‌اندازها که لازمه‌اش شناخت» و آگاهی» و خودآگاهی» است، بدون رشد فرهنگی مردم بتواند به سلامت به سمت آرمانها حرکت کند امری غریب و دشوار است. و با هزار افسوس این فاجعه در ایران بعد از انقلاب اتفاق افتاد. انقلاب فرهنگی که وظیفه‌اش تغییر مدار فرهنگی ایرانیان از فرهنگ سنتی(شبه دینی)، و شبه‌غربی به عروه‌الوثقای فرهنگ قرآنی بود، به بازیهای کودکانه‌ای مثل تغییر کتابها یا تعویض اساتید تقلیل پیدا کرد و حساسیت نسبت به مسئله‌های دست چندمی مثل تنگی یا گشادی شلوار، ریش داشتن یا نداشتن یا موسیقی، دائرمدار شد و شد آنچه نباید میشد! با این سوءتدبیرهاست که مدعی میشوم اعطای حق جمهوری به مردم بیشتر به عقده‌گشایی می‌انجامد و به گسترش فساد دامن می‌زند. علامه اقبال در نقد تمدن غرب از جمله میگوید: فرنگ آیین جمهوری نهاده است/ رسن از گردن دیوی گشاد است». آن بزرگ با این جمله مخصوصا به مطلق‌انگاری نظر و خواست عوام در غرب تاخته است اما وجهی از طرد و نفی رهاشدن امیال و خواسته‌های درونی بشر(اژدهای نفس) نیز در این جمله مستتر است که انسان ایرانی را هم شامل میشود. بنابراین برای چرائی دامن‌گستری غول فساد در ایران صرفا نبود نظارت یا کمبود قوانین نیست. انسان ایرانی با انقلاب سفید حفاظ درونی خود را از دست داد و با ولع تمام رو به افق فرهنگ غرب کرد. انقلاب شکوهمند اسلامی از قضا برای نجات چنان انسانی به وقوع پیوست اما هزار افسوس که چنین تفکری شگرفی با غفلت حاکمان از امر شریف و عزیز و عظیم فرهنگ گرفتار تارهای عنکبوتی و توهمات پایان‌ناپذیر نسناسها شده و شیرینی دستاوردهای درخشان را به کام انسان ایرانی تلخ کرده است. سرمایه اعتمادی ملی که در دهه 60 با رشادتها و شهادت‌طلبی‌ها ایجاد شده بود دستمایه بسیار خوبی برای ایجاد نهضت فرهنگی و ارائه طرح توسعه بومی بود که با توهمات سردار سازندگی» و طرح توسعه شبه‌غربی بر باد رفت و صد البته این بار به نحو فزاینده‌ای بر دامنه فساد و تباهی افزود؛ چراکه مردم از دولت مدعی دین و ایمان چنان انتظاری نداشتند و در واقع از پشت خنجر خورده‌اند. و سخن آخر:

پانزده سال از زمانی که تصمیم گرفته‌ام به موازات غور در کتابها، در لایه‌های پایین اجتماع آگاهانه سیر کنم و حال و روز انسان ایرانی را با همه وجودم رصد کنم میگذرد. این شیوه مرضیه که استقراء نام دارد و برای انسان معتقد به خداوند بالضروره همراه با پاکی و سلامت نفس باید باشد، اگرچه به نحو شگرفی دیدگاهم را تعالی بخشیده، ننگ و نکبتها را هم پیش چشمم نمایان کرده است؛ طوری که تحلیلها و تفسیرهای رسمی را صرفا تا حد یک شعار برایم تقلیل داده است. دقیقتر میگویم: عقلم قد نمیدهد از کرامت انسان فراوان بشنوم و حال و روز همان انسان را نه فقط در شرق یا غرب، حتی در جامعه‌ای که شعار دین میدهد و قرار است اسوه» باشد و به گمگشتان شاهراه» را بنمایاند تباه‌شده ببینم و همه توجیهاتی که مثلا مدعی میشود مردم باید تاوان انتخاب اشتباهشان را بدهند و اینکه در بلندمدت مردم یاد خواهندگرفت چه بکنند یا چه نکنند مقبول نیست. انسان در فرهنگ دینی عزیز است و باکرامت و جامعه دینی منطقا باید با حداقل آفت و آسیب به سمت آرمانها پیش برود. آنچه امروز در ایران اتفاق می‌افتد درست برعکس است. سازوکار جامعه طوری است که مردم باید دروغ بگویند، نفاق بورزند یا امتیازی بگیرند تا به نوائی برسند.

ما شاهد سقوط حقیقت،

ما شاهد تلاشی انسان،

ما صاحبان واقعه بودیم.

چندی به ضجر شعله کشیدیم.

وینک درون خاطره دودیم.

گفتند رو به اوج روانیم.

دیدیم سیر سوی هبوط است.

شعر سپید نیست که خوانی‌اش،

این جعبه سیاه سقوط است.

 

تکمله: از تلخی‌ها یا از سقوط اخلاقی سخن گفتن دمیدن در شیپور ناامیدی نیست که در منطق کتاب خداوند کفر محسوب میشود، و چه جای ناامیدی؟! مادام که امت ذیل اصل شریف النصحیة لإمام المسلمین» میتواند شمشیر نقد» را حتی بر گرده حاکمیت بکشد و اصلی به نام آزادی را در کاملترین شکلش متجلی کند، باید به آینده این جامعه امیدوار بود. و مگر حاکمان خود از مجاهدان و دردمندان نبوده‌اند که برای نجات انسانها قیام لله کرده‌اند و قدرتمندانه بنای شامخ ی را در طوفان حوادث و ناملایمات مستقر کرده‌اند. به حکم سید الأعمال الإنصاف» باید در برابر عظمت آنان سر تعظیم فرود آورد و با همه وجود برای استمرار عزت به وادی فرهنگ و اقتصاد مجاهدت کرد. سخن این است: عظمت‌ها و بزرگی‌ها نباید حجابی بر عقل بکشد و مانع دیدن ضعف‌ها و آفت‌ها شود. انسان انقلابیِ ایرانیِ معتقد به حاکمیت، حتی آنقدر جرئت اقدام‌وعمل یا اجتها ندارد که استیضاح مدیر ارشد اجرایی ناکارآمدِ متوهمِ متبخترِ متفرعن را مطالبه کند. و مهمتر از آن از ولی امر بپرسد چگونه میتوان از فردی که همه برگهای برنده‌اش باطل شده و حتی از ابتدا هم هیچ ادعایی با موضوع تکیه بر توان داخلی یا اقتصاد بومی نداشته انتظار بهبود و صلاح و کارآمدی و زنده کردن سرمایه‌های بومی داشت. به سخن علامه اقبال نغمه عافیت از بربط من میطلبی/ از کجا برکشم آن نغمه که در تارش نیست». این مهم، یعنی اجتهاد و جرئت اقدام‌وعمل انقلابی (مثلا درخواست استیضاح یا چون‌وچرا در عرصه نظر با شخص حاکم)، بارزترین مشخصه قاعده طلایی همرزمی» و عقلانی کردن یک ویژگی ذاتی قومی به نام مرادجویی» یا شخصیت‌پرستی» و شخصیت‌زدگی» است که وعده کرده بودم شرحی درباره آن بنگارم. و به یاری حق چنین خواهم کرد.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

هنرستان حرفه ای معتمد قطعات صنعتی مدل شده سالیدورک و کتیا علم رایانه