محل تبلیغات شما
هنگامه را که بست در این دیر دیرپای

ریان او همه نالنده همچو نای

در بنگه فقیر و به کاشانه امیر

غمها که پشت را به جوانی کند دو تای

درمان کجا که درد به درمان فزون شود

دانش تمام حیله و نیرنگ و سیمیای

بی زور سیل کشتی آدم نمیرود

هر دل هزار عربده دارد به ناخدای

از من حکایت سفر زندگی مپرس

درساختم به درد و گذشتم غزلسرای

آمیختم نفس به نسیم سحرگهی

گشتم در این چمن به گلان نانهاده پای

از کاخ و کو جدا و پریشان به کاخ و کو

کردم به چشم ماه تماشای این سرای.

 

تکمله: تقریبا صد سال از سرودن این غزل میگذرد. و عجیب اینکه همچنان سخن محمد اقبال لاهوری پرمصداق است! درمان کجا که درد به درمان فزون شود.

در ازدحام پریشانی(5)

در ازدحام پریشانی(4)

در ازدحام پریشانی(3)

درمان ,درد ,کاخ ,کو ,فزون ,تماشای ,به درمان ,که درد ,کجا که ,درمان فزون ,فزون شود

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

حمایت از کالای ایرانی الهه ی ناز عاشقان ظهور مهدی موعود(عج) - قیصرق